پنیر سوئیسی

بایگانی

فاخته-هود

سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۶ ب.ظ

مدتی پیش بالکن خانه ی ما دوتا مستاجر پیدا کرد . دو تا فاخته که معلوم نبود چرا گلدان خانه ی ما را انتخاب کردند . شاید اگر بچه تر بودم این اتفاق را یک نشانه ی خوب یا یک همچوچیزی میدانستم . ولی خب این اواخر سنگدل تر از آن بودم که بخواهم از این حضور این مهمانان ناخوانده ذوق زده بشوم . به هر حال آن قدر هم بی ذوق نبودم که چند تایی عکس نگیرم !

[با صدای داوود نماینده بخوانید!]



این فاخته ی مادر ، اطمینانی عجیب و کورکورانه به ساکنین خانه ی ما داشت . طوری که هرگز در هنگام مشاهده ی ما فرار نمیکرد . با این حال ما هم سعی میکردیم خیلی مزاحم خلوتش نشویم .



در اینجا دو تا تخم فاخته را مشاهده میکنید . این تخم ها در ابتدا کوچکتر از یک توپ پینگ پنگ بودند اما به تدریج رشد کردند و تقریبا به اندازه ی یک تخم مرغ شدند . این سوال که یک "تخم" چطور میتواند رشد کند همچنان بی پاسخ مانده است . واقعا چند گرم از پروتئین و لیپید و غیره چطور میتواند رشد کند و تبدیل به موجودی زنده شود ؟ آن هم در محیطی ایزوله و بسته مثل تخم ؟ باز اگر داخل رحم بود میگفتیم از خون مادر تغذیه کرده است ؛ اما داخل یک تخم کوچک چطور چنین چیزی ممکن است ؟



جوجه فاخته ها از تخم بیرون آمدند .
این دو تا "جوجه فاخته ی زشت" که تازه از تخم درآمده بودند . گند زدند به تصور من از جوجه فاخته .  زائده های عجیب و بنفشی که از بدنشان بیرون زده است به زودی تغییر کرد و تبدیل به پر شد .




چند عکس دیگر از این دو خواهر و برادر میگذارم . یا شاید هم دوتا برادر یا حتی دو تا خواهر . راستی عجیب بود که تمام این مدت از پدر فاخته ها خبری نبود . البته شاید هم بود و با فاخته ی مادر نوبتی به جوجه ها سر میزدند برای همین همیشه یک فاخته ی بالغ در لانه میدیدم .



در اینجا دو جوجه فاخته ی مذکور در حال گذار از "دوران عصیان نوجوانی" هستند . اگر کمی دقت کنید یک "هیچکی منو درک نمیکنه" ی عمیقی در چشمانشان دیده میشود .



یکی از فاخته ها پر کشید . مادرم میگفت وقتی برای پهن کردن رختها به بالکن آمده بود ؛ فاخته ترسید و فرار کرد . امیدوارم به اندازه ی کافی بالغ بوده باشد که بتواند بیرون از لانه دوام بیاورد . فاخته ای که در عکس می بینید هم جوجه ی دوم است . وقتی بهش نزدیک میشدم ؛ بالهایش باز میکرد تا اگر خطری در کار بود فرار کند . این جوجه هم چند روز بعد آشیانه را ترک کرد . دلم برایشان تنگ میشود . دوست داشتم از دریچه ی ضمیر یک "فاخته" دنیا را حس کنم . واقعا این جوجه فاخته ها "مزه" ی زندگی را میفهمند ؟ آیا از پرواز کردن "لذت" خواهند برد ؟ از عبور جریان باد در میان پر هایشان شگفت زده میشوند ؟
یاد آن قطعه ی معروف استفاده شده در فیلم میازاکی افتادم :

"!The wind rises… We must try to live"
"باد برمی خیزد؛ برای زنده‌ماندن باید بکوشیم."

شاید زندگی ما آدمها هم همین باشد . شاید "زندگی" ما انسانها فقط صدای "داوود نماینده" را ، در پس زمینه اش ، کم دارد . نمیتوانم عطشم برای بقا را کتمان کنم . هر چقدر هم که عاصی باشم .

ببخشید . کمی با عجله نوشتم .
۹۵/۰۷/۲۷
پنیر سوئیسی

نظرات  (۵)

فاخته ؟ چقد شبیه یاکریمه ! 

یک هیچکس منو درک نمیکنه توی چشم هایش بود ؟؟!
باو .. طبیعت زیباتر از این حرف هاست :)

پاسخ:
والا آخر نفهمیدیم فاختس یا کریم :))
دوارن نوجوونیه دیگه :)
آره طبیعت به نظر زیبا میاد .....
۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۰:۲۰ فرید صیدانلو
اخ کودکی :)

پاسخ:
هوم :)
۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۱:۱۵ ستــ ـاره
عجب عکسای خوبی ^_^
میدونی که ارادت عجیبی به موجودات زنده دارم D:

پاسخ:
ممنون :)
بله . ضخیمخیلی هم عالیست :))
۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۹:۲۱ منتظر اتفاقات خوب
عکس اولی خیلی خوبه.
پاسخ:
مرسی از حسن نظرتون :))
۳۰ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۴ رشته خیال
روف گاردن دارین؟؟؟ :)
پاسخ:
جیزز کرایست! نَمَه روف گاردن ؟
نه بابا یه بالکن نقلی داریم :)