پنیر سوئیسی

بایگانی

دریغ است ایران که ویرانتر شود

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۵۴ ب.ظ
گاهی "میهن دوستی" را حس لغو و بیهوده ای میدانم . از بچگی به من یاد دادند کشورم را دوست داشته باشم . در کتابها ، برنامه کودک ها ، مدرسه و جا های دیگر ، همیشه واژه ی "وطن" را با مفاهیم مثبت مترادف کرده اند . مفاهیمی مثل افتخار و خانواده و ایثار و خیلی چیز های دیگر . این روز ولی دیگر کشورم را مثل قبل دوست ندارم . یک جورهایی "بی رگ" شده ام . نمیدانم چرا .
شاید این بی رگی از احساس سرخوردگی منبعث میشود . سرخوردگی از سکونت در کشوری که سه هزارسال پیشینه ی تاریخی دارد ؛ اما چه فایده که این روزها اغلب مردم جهان ایران را زیر مجموعه ی "کشورهای عرب زبان" خاورمیانه می دانند . شتر و دشداشه و نفت .
3 هزارسال تمدن کم نیست . سه هزارسال تجربه ی مدنیت داشته ایم . سه هزار سال فرصت آزمون و خطا برای رسیدن به یک نظم معقول اجتماعی داشته ایم . نتیجه ی این سه هزارسال آزمون و خطا چه شد ؟ جامعه ی امروز ما چه نفعی از ریشه های عمیقش میبرد ؟ تاریخ چه فایده ای دارد ؟


توضیح : با ورود دوربین عکاسی به ایران ، دو موضوع موردتوجه قرار گرفت : ثبت زندگی روزمره و خلق لحظه های نامتعارف . ناصرالدین شاه علاقه ی زیادی به عکاسی داشت و خودش نیز دائما با دوربین شخصی اش دیده میشد که مدام در محوطه ی کاخ میچرخید و به دنبال سوژه می گشت . البته گاهی نیز خودش را موضوع عکس هایش قرار میداد و حضور چنین لحظات نامتعارفی ، لحظه های گران قدری برای مورخان و جامعه شناسان فراهم می آورد . در برخی از این تصاویر شاه از چهره و حالت همیشگی اش دور شده ، در نقش دلقکی ظاهر میشود که لباس بر تنش بزرگ است و زار میزند . زنان و خدمه ی دربار یکی از موضوعات موردعلاقه ی شاه و عکاسان این دوران است . در تصویری که میبینید چندین خدمه ژست نامعمولی گرفته ، یک لحظه ی استثنایی را رقم زده اند _ برگرفته ازماهنامه ی "سرزمین من" ، شماره 83 ، مهرماه1395
۹۵/۰۸/۰۴
پنیر سوئیسی

نظرات  (۸)

هنوزم درگیر اینم چرا باید برای کشورم تعصب به خرج بدم؟!ما که خودمون انتخاب نکردیم ایرانی باشیم!اگه مثلا تو عربستان یا هر کشور دیگه ایم به دنیا میومدیم همینقدر حس وطن پرستی نسبت به اونجا داشتیم و به ملیتمون افتخار میکردیم!
یه جمله ای بود که میگفت افتخار کردن به چیزی که خودت برای بوجود اومدنش نقشی نداشتی حماقت محضه!!
پاسخ:
دقیقا . البته "تعصب" و "تفاخر" که کلا چیز جالبی نیست . منظور من بیشتر حس "علاقه" و "وابستگی" به کشور خودمون بود . مثل علاقه ای که به والدینمون داریم . ما هم نقشی در انتخاب والدین نداریم ولی نمیتونیم والدینمون رو دوست نداشته باشیم چون بهشون وابسته ایم . درمورد کشور هم همینه یجورایی . مثلا چرا تو مسابقات ورزشی از بردن تیم ملی مون خوشحال میشیم ؟‌ چون به کشورمون و مردمش وابسته ایم و از موفقیتشون خوشحال میشیم انگار عضوی از خانوادمون موفق شده . کشور مثل یه خانواده ی بزرگه .
متاسفانه توی این سه هزار سال چندین بار انقلاب شده به طوری که تمام دستاورد های حکومت های قبل نابود و حکومت بعدی سلیقه ی خودشو که همیشه مخالف با حکومت قبلی بود به کل کشور تحمیل کرده یعنی دوباره شروع از نقطه ی صفر ...تنها امیدمون میتونه به این باشه که دیگه انقلابی رخ نده
پاسخ:
آره خب به علاوه ایران تو این مدت دائم تبدیل به بخشی از خاک کشورهای دیگه شده . مقدونیه و عربستان و مغولستان و وووو 
قبول دارم . انقلاب هیچ چیز رو درست نمیکنه ظاهرا .
پس آن مجله را خواندی که رگ وطن پرستی ات زد بیرون ... ! 
در دنیای مدرن جوامع به راحتی کوج میکنند و گلوبال ویل ایج و این حرفا .. 

برای همین نسبت به قبل کمتر وطن پرستی دیده میشه . چون اون زمان از شهر تا شهری برای خودش راهی بود چه برسه از کشور به کشور .. یعنی حس نیاز بهش وجود داشته که همون نیاز به راحتی و عدم تحمل سختی های سفر است. الان آن نیاز معنایی ندارد .. میتوانی راحت اقدام کنی و بروی جایی که اب و هوایش بهتر است .. حالا آنجا میتواند داخل وطن باشد یا خارج آن 

یعنی این بلای کمرنگ شدن اهمیت زادگاه انسان برای همه قرن ۲۱ امی ها هست و منحصر به ایران نیست . 

خلاصه اینکه مرز ها آنقدر نقاشی خداراخطخطی کردند که خون خشک شده دیگر نام یک رنگ است و اینا 

+ ببخشید بابت کامنت طولانی :دی
پاسخ:
والا رگ وطن برستیم نزده بیرون ! اتفاقا هر روز داره میره داخل تر :))
آره دقیقا این کاهش فاصله هاست که باعث میشه اون احساس وابستگی به زادگاه از بین بره . خود ما که بزرگ میشیم تو این مدت دائم داریم فیلما و کارتونا و سریالای آمریکایی رو میبینیم با اون‌ آدما احساس نزذیکی میکنیم . کتابای نویسنده های اینگلیسی و آمریکایی رو میخونیم . میبینیم افکار اونا هم مثل ماست . با این همه آگاهی از مردم کشور های دیگه واقعا نمیتونیم خودمون از مردم کشورهای دیگه جدا بدونیم .
+نه بابا . دمت گرم که میخونی و کامنت میذاری برادر :)
۰۴ آبان ۹۵ ، ۲۰:۱۹ فرید صیدانلو
الان خیلی کم شده این حس
با اینکه برای اهلش همچنان باقیه
سخته موندن پای وطن دوستی با این جال نزارمون
پاسخ:
آره واقعا این مملکت دیگه هیچ چی واسه دوست داشتن نداره انگار :/
خب باید کاری کرد نه این ک پا پس کشید ... میدونید چرا وضع الان ما بقول خودتون با این قدمت اینطوری شده ؟؟ چون آرووم آرووم بی رگ شدیم . مهم بودنمون رو از دست دادیم . میدونم شاید خنده دار باشه بگم خب میتونیم از خودمون شروع کنیم .. ولی واقعیت همینه باید گام برداشت هرچند کوچک :)
عکس و عکاسی خوبه کلا ...
پاسخ:
نمیدونم واقعا . به این احساس وطن دوستی شک دارم . به نظرم این حس بی رگی خیلی هم بد نیست به شرطی که تمام مردم جهان یاد بگیرن بی رگ باشن و به فکر انسانیت باشن تا منافع ملی . به نظرم برای پیشرفت کشور به عرق ملی نیاز نیست . کمی احساس مسئولیت در قبال آینده کافیه .
هر روز کمرنگ و کمرنگ تر میشه. حس وطن دوستیمون به جای حس غرور و شادی شده غم از بین رفتن تدریجی کشوری که بد زمینش زدن... اگه هم وطن دوستی باشه با غم و حسرت گره خورده ... و ناامیدی 
این ناامیدی همون چیزیه که این خاک رو برامون نخواستنی کرده 
پاسخ:
هوم . واقعا حیفه :/
۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۰۷ منتظر اتفاقات خوب
شاید سخت و کمی به نظر غیر ممکن ولی لااقل بیایید تلاشی برای دوباره زنده کردنش بکنیم تا شرمنده آیندگانمان نشویم.
پاسخ:
دقیقا . نسبت به اون آدما مسئولیم به نظرم .
دوتوکویل یه نظریه ای داره که طبق اون هر چه بار تمدنی ملتی بیشتر باشه عقب مانده تر میشه. انگار که این تمدن چند هزار ساله بار گرانی میشه بر دوش اون کشور و نمی ذاره پیشرفت کنه.
یونان و مصر رو مثال می زنه که با اون پیشینه که الان... و آمریکا درست برعکس!
البته یه نکته دیگه هم داشت که الان خاطرم نیست... فقط یادمه ژاپن رو مثال زده بود براش!

پاسخ:
جالبه . تاحالا این طور فکر نکرده بودم که تاریخ تمدن بار سنگیینی بر دوش یک کشور بشه .
واقعا از این نظر به آمریکا حسادت میکنم . قشنگ از پایه ، درست ساختن اومدن بالا :)